گر بیدل و بی دستم وز عشق تو پابستمبس بند که بشکستم، آهسته که سرمستم در مجلس حیرانی، جانی است مرا جانیزان شد که تو می دانی، آهسته که سرمستمپیش آی دمی جانم، زین بیش مرنجانمای دلبر خندانم، آهسته که سرمستمساقی می جانان بگذر ز گران جاناندزدیده ز رهبانان ، آهسته که سرمستم رندی و چو من فاشی، بر ملت قلاشیدر پرده چرا باشی؟ آهسته که سرمستم ای می بترم از تو من باده ترم از توپرجوش ترم از تو، آهسته که سرمستم از باده جوشانم وز خرقه فروشانماز یار چه پوشانم؟ آهسته که سرمستمتا از خود ببریدم من عشق تو بگزیدمخود را چو فنا دیدم، آهسته که سرمستم هر چند به تلبیسم در صورت قسیسمنور دل ادریسم، آهسته که سرمستم در مذهب بی کیشان بیگانگی خویشانبا دست بر ایشان آهسته که سرمستمای صاحب صد دستان بی گاه شد از مستاناحداث و گرو بستان آهسته که سرمستم 22 بهمن...
ادامه مطلبما را در سایت 22 بهمن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shabnam97 بازدید : 2 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 16:06